پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 637
نویسنده : شاروم فرهنگ

چكيده
• رشد اقتصادي بلندمدت بستگي به جمعيت و بهره‌وري دارد. جمعيت رو به رشد منبع كارگران آينده است و هر اندازه كارگران بهره‌ورتر باشند، ثروتمندتر مي‌شوند. براي اينكه بهره‌وري بالا رود نياز به سرمايه‌گذاري در سرمايه و ايده‌هاي جديد است.
• ايده‌ها اين توانايي را به ما مي‌دهد تا كارگران و سرمايه‌اي را كه از قبل داشتيم به شيوه‌هاي جديد تركيب كنيم و محصولاتی جديد يا محصولات قديمي اما با قيمت پايين‌تر توليد شود. قدرت رقابت، كشورها و شركت‌ها را مجبور مي‌سازد تا از ايده‌هاي همديگر تقليد كنند و دائما ايده‌هاي جديدي را پيشنهاد دهند.
• هر دوی سرمايه‌گذاري و ايده‌ها بايد تغذيه شوند. دولت صادق و درستكار و قوانين اعتمادبرانگيز، سرمايه‌گذاران و نوآوران را تشويق مي‌كند تا ريسك‌ها را بپذيرند با اين اميد كه پاداش‌هایی نصيبشان گردد. سرمايه‌گذاري در تحصيلات به كارگران توانايي مي‌دهد تا از آخرين ايده‌ها بهره‌مند شوند و بازارهاي آزاد تضمين مي‌کند كه صنايع رو به مرگ و غيرمولد از دور خارج ‌شوند، به طوري كه صنايع رو به رشد بتوانند سرمايه و كارگران را جذب كنند.

فرض کنید در سال 1990 زندگي مي‌كنيم. به نظر شما كدام یک از دو كشور زير آينده درخشان‌تري خواهد داشت؟
كشور نخست به رشد اقتصادي بالاتر از همه اقتصادهاي مهم رسيده است. شركت‌هايش توانسته‌اند سهم بازار بالايي در صنایع الكترونيک، خودرو و فولاد به دست آورند و عزم تسلط بر صنعت بانكداري را دارند. دولت و صاحبان كسب‌و‌كار‌هاي آن، نمونه‌هایي عالي از تفكر راهبردي بلندمدت هستند. مازادهاي بودجه‌اي و تجاري گردآوری‌شده، ثروت نقدي عظيمي براي اين كشور باقی گذاشته است.
كشور دوم در آستانه ركود اقتصادي است، شركت‌هايش بدهي‌هاي سنگين دارند يا به تصاحب ديگران درآمده‌اند. فكر و ذكر مديرانش محدود به کسب سودهاي كوتاه‌مدت است، در حالي كه سياستمدارانش از رسيدن به یک راهبرد منسجم صنعتي ناتوان هستند.
شما احتمالا حدس زده‌ايد كه نخستين كشور ژاپن و دومي ايالات متحده است و اگر شواهدی که در پيش رو دارید، ترغيب‌تان مي‌كند كه پول‌تان را روي ژاپن شرط‌بندي كنيد، جزء از ما بهتران بوده‌ايد. كلايد پرستوويتز از صاحب‌نظران سرشناس در سال 1989 نوشت: «ژاپن، شايد براي نخستين بار از زمان شاه ميداس به اين سو، موفق به ساخت نوعی ماشين خلق ثروت شده است، در حالي كه ايالات‌متحده يك مهاجرنشين در حال شكل‌گيري است.» كنت كورتيس، يكي از برجسته‌ترين كارشناسان اقتصاد ژاپن، پيش‌بيني كرد كه در عرض فقط يك دهه، اندازه دلاري اقتصاد ژاپن به حد آمريكا مي‌رسد. سرمايه‌گذاران نيز به همين اندازه به ژاپن روي خوش نشان دادند؛ در آغاز دهه 1990، ارزش بازار سهام ژاپن 50 درصد بيشتر از آمريكا شد.
هر‌چند نگاه خوش‌بينانه به بازار ژاپن، محرك تصميمات افراد شد، اما سرنوشت، بازي ديگري رقم زد و پيش‌بيني‌ها كاملا اشتباه از آب درآمد. عملكرد دهه بعدي، انتظارات را كاملا برعكس كرد. رشد اقتصادي ژاپن با صدايي گوش‌خراش متوقف شد. از 1991 تا 2000 ميانگين رشد اين كشور فقط 1 درصد بود. در همين اثنا آمريكا توانست در ابتداي دهه 1990 تكاني به خود دهد و از رخوت و خمودگي بيرون آيد، به طوري كه اقتصاد آن در پايان دهه رونق گرفت. در سال 2000، اقتصاد ژاپن تنها نصف اندازه اقتصاد آمريكا شده بود. شاخص سهام نيكي 50 درصد پايين آمده بود، در حالي كه سهام در آمريكا بيش از 300 درصد افزايش يافت.
چه چيزي بخت‌برگشتگي ژاپن و وا‌رفتگي اقتصادي يك دهه‌اي آن را تبيين مي‌كند؟ به بيان ساده اگر بخواهیم بگوییم رشد اقتصادي نيازمند عرضه و تقاضای سالمي است. آن گونه كه مشهور شده است، تقاضاي ژاپن براي كالاها و خدمات آسيب ديد. زماني كه قيمت سهام و املاك و مستغلاتي كه به شكل حبابي متورم شده بود ناگهان سقوط كرد، شركت‌ها و بانك‌ها با بدهي‌هاي لاوصول تنها ماندند و بايد از شرشان خلاص مي‌شدند. در همين اثنا، هر‌چند كه كمتر مشهور است، نيروهای ريشه‌دار سنتی به تکاپو افتادند و توانايي ژاپن در عرضه كالاها و خدمات را از بين بردند.
طرف عرضه نقشي بسيار حياتي دارد، چون در بلندمدت، رشد اقتصادي يك كشور به توان توليدي‌اش وابسته است و آن هم به نوبه خود بر سه عنصر زیر تكيه دارد:
1- جمعيت
2- سرمايه (يعني سرمايه‌گذاري)
3- ایده‌ها و انديشه‌هاي نو
منبع كارگران آينده از محل رشد جمعيت فعلی است. جمعيت در سن كار ژاپن در دهه 1990 به علت نرخ تولد پايين، جمعيت سالمند و اساسا عدم وجود نیروی کار مهاجر، شروع به كاهش كرد. نيروي كار كوچك‌تر، توان توليدي اقتصاد را محدود مي‌كند.
سرمايه و انديشه‌ها نقش حياتي در مولد و بهره‌ور ساختن كارگران دارند. در دهه‌هاي پس از جنگ جهاني دوم، ژاپن سرمايه‌گذاري سنگيني در سرمايه انساني و اقتصادي خود كرد. به اين ترتيب مردماني تحصيلكرده پيدا شدند كه مجهز به فناوري در مرزهاي دانش بودند؛ فناوري‌اي كه از پيشرفته‌ترين اقتصادهاي غربي اقتباس شده بود تا خيلي سريع خود را به سطح آن‌ها برساند. ژاپن در دهه 1990 توانست تا حد زيادي خود را به اين مرز‌ها برساند، اما مساله اين است كه به محض اينكه كشوري به مرز فناوري مي‌رسد، فشار دادن آن مرز به سمت بيرون به اين معنا است كه باید اجازه دهد كه صنايع قديمي نابود شوند، به طوري كه سرمايه و كارگران بیکارشده بتوانند به صنايع جديد و پيشرفته نقل مكان كنند. رهبران ژاپن در برابر ورشكستگي و اخراج‌هايي كه براي تحقق آن وضعيت ضروري بود مقاومت كردند. نتيجه اين شد كه موج بعدي پيشرفت فناورانه بر اساس صنعت اينترنت، در آمريكا ريشه گرفت، به طوري كه برتري اقتصادي آمريكا نسبت به ژاپن درطول دهه 1990 به شدت رشد كرد.

دستورالعملي براي رشد اقتصادي
عوامل بيشماري هستند كه موفقيت يك كشور را تعيين مي‌كنند، از جمله اینکه آيا شركت‌هاي فعال در اقتصاد اين كشور فرصت خوبی برای سرمايه‌گذاري به حساب می‌آیند يا خير. نرخ تورم و بهره، مخارج مصرفي و اعتماد صاحبان کسب‌و‌کار از مهمترين عوامل در كوتاه مدت هستند. در عين‌حال در بلندمدت براي اينكه كشوري ثروتمند شود، بايد تركيب درستي از مردم، سرمايه و انديشه داشته باشد. اگر اين بنيان‌ها را به درستي تركيب كنيد، چرخه‌‌هاي كوتاه مدت به ندرت اهميت پيدا مي‌كنند.‌
بين 1945 و 2007 اقتصاد آمريكا از ميان 10 ركود اقتصادي گذر كرد و با این‌حال باز هم به حد كافي رشد كرده بود كه در پايان اين دوره شش برابر بزرگ‌تر شود و ثروت يك شهروند معمولي آمریکایی سه برابر افزايش يابد.
چون اقتصاد آمریکا براي اين مدت طولاني رشد اقتصادي داشته است، فراموش كرده‌ايم كه شايد در زمان‌هايي، ركود و سكون اقتصادي، امر رايجي بوده است. بله، واقعا زمان‌هایي اين‌گونه بود. تا سده هجدهم، رشد اقتصادي آن قدر ناچيز بود كه تمييز سطح زندگي يك مرد انگليسي معمولي از سطح زندگي والدين او تقريبا ناممكن بود. از آغاز سده هجدهم، اين وضع تغيير كرد. در اواسط سده هفدهم با وقوع انقلاب صنعتي در كشور انگلستان، تجديد سازمان و ساختار گسترده توليد شروع شد و پس از آن در اروپاي غربي و آمريكاي شمالي ادامه یافت. از آن هنگام به بعد، رشد پيوسته- آن نوع رشدي كه يك شخص معمولي متوجه مي‌شود- به شكل عادي درآمده است. به گفته انگوس مديسون آماردان اقتصادي، يك اروپایی معمولي در 1952 نسبت به 1820 چهار برابر و يك آمريكايي معمولي هشت برابر ثروتمندتر شده بود.
در دوره پيشاصنعتي، چين بزرگترين اقتصاد جهان بود. سطح زندگي فقيرانه آن همطراز با سطح زندگي اروپا و آمريكا بود، اما چين سپس تحت فشار شورشيان، اشغالگران و بوروكراسي واپس‌گرایش كه به دشمنی با كارآفريني و تهور خصوصي برخاسته بود، متوقف شد. يك چيني معمولي در سال 1952 فقيرتر از 1820 بود.
واقعا چرا برخي كشورها رشد كرده و برخي راكد باقي مي‌مانند؟ در يك كلام، رشد اقتصادي روي دو عنصر اصلي جمعيت و بهره‌وري بنا شده است.
1- جمعيت تعيين مي‌كند يك كشور چه تعداد كارگر خواهد داشت.
2- بهره‌وري يا محصول هر كارگر، تعيين مي‌كند كه هر كارگر چقدر به دست مي‌آورد.
محصول كلی را که يك كشور مي‌تواند با توجه به ميزان نيروي كار و بهره‌وري آن توليد کند، توليد بالقوه و نرخ رشد ظرفيت توليد طي زمان را رشد بالقوه مي‌نامند. پس اگر نيروي كار 1 درصد در سال رشد كند و رشد بهره‌وري آن 5/1 درصد باشد، آنگاه رشد بالقوه 5/2 درصد است. پس يك اقتصاد اين چنين رشد مي‌كند.

نقش جمعيت رو به افزايش
بحث را جمع‌بندي مي‌كنيم. هر اقتصاد برای اینکه رشد كند نياز به نیروی کار دارد و معمولا جمعيت بيشتر به معناي تعداد كارگران بالقوه بيشتر است. رشد جمعيت به عواملي شامل تعداد زنان در سن بچه‌داري، تعداد بچه‌هايي كه هر زن دارد (نرخ باروري)، عمر آن‌ها و نرخ مهاجرت بستگي دارد.
در كشورهاي فقير، بيشتر بچه‌ها در كودكي مي‌ميرند، به طوري كه مادرها بچه‌هاي بيشتري به دنيا مي‌آورند. در حيني كه كشورها ثروتمندتر مي‌شوند و تعداد بچه‌هاي كمتري مي‌ميرند، نرخ باروري كاهش يافته و سرانجام رشد جمعيت نيز كمتر مي‌شود. بدين ترتيب زنان بچه‌هاي كمتري خواهند داشت و زنان بيشتري مي‌توانند سر كار روند. اين پاداش جمعيت‌نگاري، نيرو و توان يكباره‌اي به رشد اقتصادي مي‌دهد. براي مثال اين عامل محرك مهمي در رشد شرق آسيا از دهه 1960 به اين سو و رشد چين پس از برقراري سياست تك‌فرزندي بود، اما هر كشور فقط يكبار مي‌تواند پاداش جمعيت‌نگاري خود را نقد كند. سرانجام به جايي مي‌رسيم كه رشد جمعيت كند مي‌شود، مردم سالمندتر مي‌شوند و هر كارگر بايد پشتيبان تعداد رو به افزایش بازنشستگان باشد. اگر باروري به زير 1/2 بچه در هر زن سقوط كند، جمعيت كشور آب مي‌شود، مگر اينكه بيشتر بتوان آن را با ورود مهاجران جبران و خنثي كرد. به اين دليل است كه شبح جمعيت‌نگاري بر فراز چين سرگردان است. ريچارد جكسون و نيل هوا كه كارشناسان جمعيت هستند، مي‌گويند شايد چين «نخستين كشوري باشد كه جمعيتش قبل از اينكه ثروتمند شود پير و سالمند مي‌شوند.» نرخ باروري چين كمتر از دو بوده و حدود سال 2015 جمعيت در سن فعاليت آن شروع به كاهش خواهد كرد.

سرمايه را اضافه كنيد
يك كشور به صرف اينكه تعداد جمعيت زيادي دارد ثروتمند نمي‌شود. به كشور نيجريه نگاه كنيد كه 32 برابر ايرلند جمعيت دارد، اما اقتصادش تقريبا به همان اندازه اقتصاد ایرلند است. دليل اين نابرابري اندازه جمعيت/ اقتصاد اين است كه يك نيجريه‌اي معمولي توان توليدي و بهره‌وري بسيار كمتري نسبت به يك ايرلندي معمولي دارد. براي اينكه كشوري ثروتمند شود- يعني شهروندان معمولي آن از سطح زندگي بالايي بهره‌مند شوند- بايد به رشد بهره‌وري متكي باشد كه به معناي توانايي در ساختن محصولات بيشتر و بهتر با استفاده از سرمايه، كار و زميني است كه از قبل وجود داشته است.
بهره‌وري نيز به دو عامل سرمايه و انديشه‌ها بستگي دارد.
چگونه مي‌توانيم بهره‌وري را بالا ببريم؟ كارگران را به سرمايه بيشتر مجهز كنيد كه به معناي سرمايه‌گذاري در زمين، ساختمان يا تجهيزات است. به يك كشاورز، زمين بيشتر و تراكتور بزرگتر بدهيد يا جاده‌ای را كه از طريق آن محصول خود را به بازار مي‌رساند، آسفالت كنيد و او خواهد توانست محصول غذايي بيشتر با هزينه كمتر توليد كند. در عين حال سرمايه رايگان نيست. يك دلاري را كه براي فردا سرمايه‌گذاري مي‌كنيم، يك دلاري است كه براي خرج كردن و لذت بردن از زندگي كنوني در دسترس نخواهيم داشت. بنابراين سرمايه‌گذاري نياز به پس‌انداز دارد. هر قدر كه يك جامعه بيشتر پس‌انداز كند، چه توسط شركت‌ها يا خانوارها (دولت نيز مي‌تواند پس‌انداز كند، اما احتمال بيشتري مي‌رود كه خلاف آن عمل كند) سرمايه بيشتري انباشت مي‌كند. اما سرمايه هم يك كشور را تا حد معیني به جلو خواهد برد. دقيقا همان طور كه نوشيدن فنجان دوم قهوه، ميزان كمتري از خواب‌آلودگي شما را نسبت به فنجان اولي كاهش مي‌دهد، هر دلار اضافي كه سرمايه‌گذاري كنيد، توليد را به مقدار كمتر و كمتري افزايش خواهد داد. دومين تراكتوري كه به كشاورز بدهيد، بهره‌وري او را بسيار كمتر از تراكتور اول بالا خواهد برد. اين را در اقتصاد قانون بازده كاهنده مي‌نامند.

چاشني ايده‌ها را بيفزاييد
آيا راهي هست تا قانون بازده كاهنده را به هم بزنيم؟ بله؛ با استفاده از ایده‌های نو. در سال 1989، گرگ لموند در جلوي دوچرخه خود ميله‌هايي گذاشت و توانست با وضعيت آئرو‌ديناميك بهتري دوچرخه‌سواري كند. همين ايده ساده، چند ثانيه از زمان مسابقه وي كم كرد و توانست لورنت فيگنون را شكست داده و در مسابقات تور دوفرانس برنده شود. ايده‌هاي جديد به همين ترتيب توليد اقتصادي را متحول مي‌كنند. با تغيير تركيب كار و سرمايه‌اي كه از قبل داشتيم، مي‌توان محصولات متفاوت يا بهتري را با هزينه كمتر توليد كرد. پل رومر، اقتصاددان دانشگاه استنفورد مي‌گويد: «رشد اقتصادي از طرز تهيه غذاي بهتر و نه صرفا بيشتر آشپزي كردن حاصل مي‌گردد.». براي مثال كشف نايلون در شركت دوپونت در دهه 1930 توليد منسوجات را به كلی متحول كرد. اين منسوجات ساخته دست بشر را مي‌توان با سرعت بسيار بالاتري دوخت و نياز به مراحل كمتري نسبت به پنبه يا پشم دارد. اين كشف هنگامي كه با دستگاه‌هاي پارچه‌بافي سريع‌تر تركيب شد، بهره‌وري منسوجات را به اوج رساند و پوشاك ارزان‌تر و بهتري به مصرف‌كنندگان عرضه كرد.
قدرت توليدي ايده‌ها دست كمي از معجزه ندارد. سرمايه‌گذاري در ساختمان‌ها و ماشين‌آلات بيشتر، هزينه پولي زيادي دارد. اما يك ايده جديد را اگر تحت حمایت حق اختراع يا حق تكثير نباشد، مي‌توان تا بي‌نهايت و به رايگان بازتوليد كرد. دقيقا همان گونه كه ساير دوچرخه‌سوارها به سرعت از ميله‌هاي ايروبيك گرگ لموند تقليد كردند، شركت‌ها با كپي كردن ايده‌هاي رقباي خود، خودشان را به آنها مي‌رسانند. هر چند اين عمل براي شخصي كه ايده را پيدا كرده، ناراحت‌كننده است، براي بقيه ما خيلي عالي خواهد بود، چون از بهبودهاي به وجود آمده به واسطه ايده جديد منتفع مي‌شويم. چند مثال در ادامه آورده‌ايم:
فرآيندهاي جديد كسب‌و‌كار: برخي از قدرتمندترين ايده‌ها مستلزم تغيير ترتيبات در اداره خود شركت است. آدام اسميت در 1776 و در نخستين فصل کتاب ثروت ملل، در شگفت بود كه چگونه يك کارگاه سنجاق‌سازی توليد سنجاق را به 18 وظيفه تقسيم كرده است. اسميت محاسبه كرد هر كارگر كه در روز به تنهايي مي‌توانست يك سنجاق توليد كند، اكنون 4000 سنجاق توليد مي‌كرد. او نوشت فرصت‌هاي تقسيم كار، در هر هنر و حرفه‌اي، افزايش متناسبي در قدرت توليدي نيروي كار به وجود مي‌آورد. دو سده بعد وال‌مارت با استفاده از فروشگاه‌هاي بزرگ، باركدها، ابزار اسكن كردن بي‌سيم و تبادل الكترونيكي اطلاعات با تامين‌كنندگان خود كه رديابي و حركت كالاها را كارآتر مي‌كند، در حالي كه وقت صندوقدارها را بهتر برنامه‌ريزي مي‌كند تا زمان اضافي كاهش يابد، انقلابی در خرده‌فروشی به وجود آورد. موسسه مكينزي در يكي از بررسي‌هاي خود نتيجه گرفت که چون رقبايي مثل تارگت و سيرز از وال‌مارت تقليد كردند، مشتريان هر سه تا از قيمت‌هاي پايين‌تر و حق انتخاب بيشتر منتفع شدند.

محصولات جديد
مرورگر نت‌اسكيپ نخستين مرورگر موفق تجاري بود، اما به زودي جاي خود را به اينترنت اكسپلورر مايكرو‌سافت داد كه اكنون تحت محاصره موزيلا فاير‌فاكس، سفري اپل و كروم گوگل قرار دارد. مرورگرها هر روز بهتر مي‌شوند، اما مصرف‌كنندگان هنوز همان قيمت يعني صفر را مي‌پردازند. داروها مثال ديگري ارائه مي‌دهند. به نظر رابين آرنولد از موسسه بهداشت IMS، كشف داروي ضد افسردگي پروزاك توسط الي ليلي در 1986 رقبا را برانگيخت تا داروهاي مشابهي مثل زولوفت و سلكسا را به بازار بياورند و داروهاي جانشيني براي بيمارانی تهیه كنند كه به پروزاك واكنش خوبي نشان نمي‌دادند.
اين فقط شركت‌ها نيستند كه با تقليد از رقباي خويش به رونق و شكوفايي مي‌رسند. كل كشورها مي‌توانند با تقليد راهبردي ايده‌ها و فناوري‌هايي كه ديگر كشورها از قبل استفاده مي‌كردند، توسعه خود را كاملا تقويت كنند. براي مثال، فولادسازان ژاپني كوره اكسيژنی را اختراع نكردند؛ آنها از يك استاد سوئيسي كه آن را در دهه 1940 طراحي كرده بود، اقتباس نمودند. بنابراين آنها از روي فولادسازان آمريكايي كه هنوز كوره‌هاي رو باز ناكارآ را به كار مي‌بردند، جهش كردند. سازندگان كامپيوتر بزرگ مين‌فريم از يك دستور دولتی منتفع شدند كه بر پايه آن آي‌بي‌ام باید حق اختراعات خود را در دسترس عموم مي‌گذاشت. اين شرطي براي انجام كسب و كار با او بود.
به تازگي، اقتباس چين از ايده‌هاي موجود در ساير كشورها منجر به رشد اقتصادي چشمگيري شده است. از 1978 به اين سو، چين كارگران را از كشتزارهاي غيرمولد و شركت‌هاي دولتي به كارخانه‌هاي خصوصي مولدتري انتقال داد كه ماشين‌آلات خريداري يا كپي‌شده از شركت‌هاي خارجي را استفاده مي‌كردند، تخصص مورد نياز را از دانشگاه‌هاي خارجي يا شركاي سرمايه‌گذاري مشترك به دست مي‌آوردند و مالكيت معنوي را از خالقان خارجي اقتباس كرده و برخي اوقات می‌دزديدند.
به اين ترتيب، زماني كه يك كشور همه ايده‌هايي را كه مي‌توانست كپي كرد، رشد آينده آن به منتظر بودن براي ايده‌هاي جديد يا بسط و گسترش ايده‌هاي خود بستگي دارد. كشوري كه در مرز فناوري رشد مي‌كند، بالاجبار سرعت رشد كمتري در قياس با كشوري دارد كه مي‌خواهد خود را به مرز برساند. همانگونه كه قبلا آموختيم، اين دقيقا اتفاقی بود كه براي ژاپن افتاد.

رشد را تغذيه کنید
اينكه همه اجزا با هم كار كنند براي رشد اقتصادي ضروري است، اما عامل ديگري كه به همين اندازه ضروري است، محيطي است كه دولت ايجاد مي‌كند تا رشد و توسعه تقويت گردد. مثل درجه حرارت اجاق گاز که اگر اشتباه تنظيم شود به خراب شدن دستور پخت غذا مي‌انجامد. دولت چه کاری باید انجام دهد كه بيشترين اهميت را داشته باشد؟
• به سرمايه انساني توجه کنید: چه فايده‌اي دارد كه كارگران را به پيشرفته‌ترين تجهيزات در جهان مجهز كنيم، اگر نتوانند راهنماي استفاده از دستگاه‌ها را بخوانند. تحصيل و آموزش كه دو شكل سرمايه انساني هستند، نقش اساسي در بهره‌وري دارند. كره جنوبي فقط در عرض يك نسل توانست خودش را از جايگاه جهان سومي به رتبه ملت‌هاي صنعتي شده برساند كه بخشي از آن به واسطه تحصيلات جدي و دقيق همه كودكان كشور بود. نرخ دانش‌آموختگي دبيرستان در كره اكنون از آمريكا نيز بيشتر است.
• قانون را حاكم كنید: رشد اقتصادي نياز به سرمايه‌گذاراني دارد كه بدانند اگر امروز سرمايه‌گذاري كنند، در چند سال بعد پاداش تلاش‌هاي خود را خواهند گرفت. اين نياز به محيطي با قوانين شفاف، دادگاه‌هاي بيطرف و احترام به حقوق مالكيت دارد. لشكر وكلا در آمريكا در يك چشم به هم زدن دادخواست مي‌دهند و هر معامله‌اي را به زبان حقوقی، اما آنچنان سريع تمام می‌کنند كه از احترام به قوانين حكايت دارد. دولت كوچك بهتر از دولت بزرگ است، اما اندازه دولت اهميت كمتري از كيفيت دولت دارد. براي مثال، دولت سوئد بيش از نصف توليد ناخالص داخلي را خرج مي‌كند، در حالي كه مكزيك فقط يك چهارم توليد ناخالص داخلي خود را خرج مي‌كند، اما دولت سوئد كارآ و درستكار است؛ در حالي كه دولت مكزيك ناكارآ و غرق در فساد است. اين يك دليل مهم است كه چرا سوئد ثروتمند و مكزيك فقير است.
آيا براي رشد اقتصادي نياز به دولتي دموكراتيك داريم؟ هيچ قاعده ثابت و محكمي وجود ندارد. دولت‌هاي اقتدارگراي چين، كره جنوبي و شيلي، با برگزيدن سياست‌هاي هوشمندانه در مراحل اوليه توسعه‌يافتگي خود به رشد قوي دست یافتند. برعكس آن، برخي اوقات دولت‌هاي دموكراتيك تحت فشار راي‌دهندگان قرار مي‌گيرند تا اموال سرمايه‌داران خصوصي را مصادره كنند، بدهي‌هاي بي‌پشتوانه مالي بالا آورند يا به حمايت از گروه‌هاي عزيز‌كرده سياسي بپردازند و با اين كار به منافع ملي ضربه مي‌زنند، اما ديكتاتورها همه اين كارها و بدتر از آن را انجام داده‌اند. آن‌ها ناآرامي‌هاي اجتماعي به وجود مي‌آورند كه فضاي سرمايه‌گذاري را تخريب مي‌كند. دموكراسي يك مزيت مهم دارد كه بازخوردهاي حياتي به دولت‌ها مي‌دهد؛ دقيقا به همان‌گونه كه بازارهاي آزاد به شركت‌ها علامت مي‌دهند. اختلال و ويرانگري انتخابات معمولا كمتر از جنگ‌های داخلي در ديكتاتوري‌ها است.
• بازارها را آزاد كنید: كارآفرينان و كارگران با ارائه روش‌هاي جديد و ارزان‌تر ساختن هر چيزي ثروتمند مي‌شوند. در اين فرآيند، آنها كسي ديگر را از كسب‌و‌كار بيرون مي‌رانند. جوزف شومپیتر اقتصاددان اتريشي در دانشگاه هاروارد، اين را «تخريب سازنده» ناميد. دولت‌ها با ممنوع ساختن ورود شركت‌هاي جديد به يك بازار، اعطاي انحصارات، محدود كردن واردات يا سرمايه‌گذاري خارجي يا سخت كردن اخراج كارگران براي شركت‌ها، سد راه تخريب سازنده مي‌شوند. يك نظام مالي كه ترجيحا وام‌ها را به شركت‌هاي دولتي تا كارآفرينان كوچك مي‌دهد نيز رشد را عقب نگه مي‌دارد.

ريزه‌كاري‌هاي اقتصادي
اينك كه توانستيم روشن سازيم يك كشور به چه چيزهايي نياز دارد تا رشد كند، چگونه آن رشد را اندازه‌گيري مي‌كنيم؟ معيار مرسوم جهاني توليد ناخالص داخلي است، یعنی ارزش همه محصولات و خدماتي كه يك كشور در يك سال توليد مي‌كند. توليد ناخالص داخلي را مي‌توان به دو روش اندازه‌گيري كرد:
1- توليد ناخالص داخلي بر پايه مخارج: جمع تمام پول‌هايي كه خرج اجناس مي‌كنند.
2- توليد ناخالص داخلي بر پايه درآمد: جمع تمام پولي كه از توليد اجناس به دست مي‌آيد.
توليد ناخالص داخلي بر پايه مخارج شامل مخارجي است كه مصرف‌كنندگان- براي اقلامي مثل مسكن، نان و مراجعه به پزشك- و دولت- براي اقلامي مثل مدرسه و سرباز- مي‌پردازند. علاوه بر اين مخارج بنگاه‌ها را نيز در بر مي‌گيرد، اما فقط هزينه‌هايي كه مرتبط با سرمايه‌گذاري است از قبيل تنور جديد يك نانوايي يا ساختمان يك پژوهشكده. توليد ناخالص داخلي، مخارج بنگاه‌ها را كه صرف خريد نهاده‌ها مي‌شود حذف مي‌كند (مثل اجزا و قطعات) كه در آنچه مصرف‌كنندگان مي‌خرند خود را نشان مي‌دهد. براي مثال آردی که يك نانوايي می‌خرد مشمول آنچه كه مصرف‌كننده بابت نان خرج مي‌كند، شده است. اگر آرد را به توليد ناخالص بيفزاييم باعث مي‌شود تا آن را دوباره حساب كنيم. صادرات را نيز به توليد ناخالص داخلي بر پايه مخارج مي‌افزاييم چون كه صادرات نشان مي‌دهد خارجيان چه چيزهايي را كه در داخل ساخته شده است خريداري كرده‌اند. واردات را از توليد ناخالص داخلي كم مي‌كنيم تا آنچه را كه ساكنان داخلي صرف چيزهايي كردند كه در ساير كشورها ساخته شده است، حذف گردد.
توليد ناخالص داخلي بر پايه مخارج به دلارهاي اسمي و واقعي اندازه‌گيري مي‌شود. دلارهاي اسمي بيانگر ارزش واقعي فعاليت هستند. دلارهاي واقعي اثرات تورم را حذف مي‌كند. فرض كنيد فروش نان 5 درصد افزايش يابد. اگر قيمت هر تكه نان 2 درصد بالا رود پس مخارج واقعي كه صرف نان شده است(يعني تعداد نان‌هاي فروخته شده) 3 درصد افزايش يافته است. اين را توليد ناخالص داخلي واقعي مي‌گوييم و شيوه معمول اندازه‌گيري رشد اقتصادي است. اما كسي GDP واقعي را خرج نمي‌كند- دستمزدها و سودها به دلار اسمي به دست مي‌آيند، به طوري كه GDP اسمي روش بهتر اندازه‌گيري حد و اندازه اقتصاد است.
دومين روش كه GDP بر پايه درآمد است شامل دستمزدها، مزايا و پاداش‌هايي است كه كارگران و مديران به دست مي‌آورند؛ سودهايي كه شركت‌ها و سهامداران آنها به دست مي‌آورند؛ بهره‌اي كه وام‌دهندگان دريافت مي‌كنند و اجاره‌اي كه نصيب صاحبخانه‌ها مي‌شود.
در تئوري، GDP بر پايه مخارج و GDP بر پايه درآمد بايد برابر هم باشند، چون مخارجي كه يك شخص مي‌كند درآمد شخص ديگري است. اما در عمل GDP آنقدر بزرگ و اندازه‌گيري دقيق آن چنان مشكل است كه اگر با محاسبه هر دو روش، به عدد يكساني برسيم معجزه خواهد بود.
وقتي اداره تحليل اقتصادي وزارت بازرگاني آمريكا GDP را محاسبه مي‌كند، 75 درصد از تخمين اوليه آن بر اساس پيمايش‌هايي از فعاليت واقعي مثل خرده‌فروشي و ساخت‌و‌ساز است. براي بقيه بخش‌ها از روش‌هاي خلاقانه استفاده مي‌شود. براي مثال، آب و هوا را تحت نظر مي‌گيرد تا محصول توليدي آب و برق و گاز را تخمين بزند يا ميزان سگ‌هاي ثبت شده را به دست می‌آورد تا مخارج در مراكز دامپزشكي را تخمين بزند. چنین کاری ابلهانه به نظر مي‌رسد، اما با داده‌هاي واقعي كه سرانجام جايگزين آن مي‌شود خيلي خوب مطابقت دارد.

آيا آمريكا، ژاپن بعدي مي‌شود؟
همچنان كه آمريكا در حال دست و پنجه نرم كردن با يازدهمين و بدترين بحران اقتصادي از جنگ جهاني دوم به اين سو بوده است، يك نگراني آزاردهنده بر اين كشور حاكم است: آيا اين كشور با يك دوره طولاني ركود و رخوت مواجه است، همان گونه كه ژاپن در دهه 1990 روبه‌رو شد؟ يك آدم بدبين مي‌تواند شواهد بسيار زيادي را رديف كند كه پاسخ بلي مي‌دهد. او حباب فناوري دهه 1990 را مقايسه می‌كند كه اينترنت باند پهن و تارنماها و ارتباطات بنگاه به بنگاه را براي آمريكا باقي گذاشت و حباب املاك و مستغلات انتهاي دهه 2000 كه هيچ بهره‌وري نداشت و پشت سرخود تريليون‌ها دلار وام‌هاي املاك لاوصول باقي گذاشت كه تهيه پول را براي كسب‌وكارهاي فردا سخت‌تر مي‌سازد.
آدم بدبين همين طور ادامه داده و اشاره مي‌كند كه ايمان آمريكايي‌ها به بازارهاي آزاد متزلزل شده است و دولت هر روز بزرگ‌تر مي‌شود. سر و كله تنظيم‌گرهاي جديد پيدا شده است و تنظيم‌گرهاي قديمي مزاحمت بيشتري ايجاد مي‌كنند. سرانجام او اشاره مي‌كند كه نيروي كار خيلي كند رشد مي‌كند و ميزان اشتغال بالاتر از يك دهه قبل نشده است. احساسات ضد مهاجرت، جريان ورودي كارگران جوان خارجي را مي‌بندد، در حالي كه مدارس ما به رغم بهبودي‌هاي اخير، در رقابت‌هاي جهاني عقب مانده‌اند.
نوبت آدم خوش‌بين كه مي‌شود در جواب مي‌گويد ايالات‌متحده هنوز اجزاي سازنده رشد را دارد. رشد جمعيت و نرخ باروري آن در بين بالاترين‌ها در جهان صنعتي و بسيار بالاتر از چين است. آمريكایی‌ها دل‌مرده و دمغ از فاينانس شدند، اما هنوز كارآفرينی و كسب و كار آزاد را دوست دارند. در آوريل 2009 و در عمق بدترين ركود و بازاری که همه فروشنده شده بودند، مركز پژوهشي(پیو) Pew متوجه شد كه 90 درصد مردم اين كشور گفته‌اند كساني را كه با سخت‌كوشي ثروتمند مي‌شوند، تحسين مي‌كنند. آدم خوش‌بين به صحبت خود ادامه مي‌دهد كه رهبران آمريكا به‌رغم شعارهايی كه برعكس داده مي‌شود، هنوز به كسب و كار آزاد باور دارند. در عرض دو سالي كه خزانه‌داري، دارايي‌هاي نه بانك اصلي را در دست گرفت، تمام آنها به جز يكي را فروخت. حقيقتا دولت فدرال زير بال جنرال موتورز را گرفت و آن را سر پا نگه داشت؛ اما براي اينكه جنرال موتورز پول را به دست آورد بايد از مراحل ورشكستگي مي‌گذشت و 30 درصد نيروي كار خود در آمريكا را تعديل مي‌كرد. برعكس، فرانسه به پژو و رنو پول داد فقط پس از اينكه آنها قول دادند مشاغل فرانسوي‌ها را حفظ كنند.
خوش‌بين‌ها همچنين خاطرنشان مي‌سازند كه سنت‌هاي حقوقي و دموكراتيك آمريكا دست نخورده باقي مانده است. خشم پوپوليست‌ها نسبت به بانكدارها در حد اعلا درجه بوده است. در عين حال نخستين محاكمه جنايي مهمي كه پس از سقوط وام‌هاي مسكن برگزار شد هيات منصفه دادگاه، دو كارمند عالی‌رتبه بانک بيراسترنز را تبرئه كرد چون كه يكي از اعضاي ژوري گفت: «ما شواهد كافي براي محكوم كردن آنها نداشتيم.»
اگر نظام مالي بتواند بدهي‌هاي مشكوك‌الوصول باقي مانده از حباب املاك را دور بريزد آنگاه سرمايه‌گذاري بايد از سر گرفته شود و همراه با آن، رشد بهره‌وري احتمالا 5/1 تا 2 درصدي را در سال داريم. رشد نيروي كار 75/0 درصدی را به آن بيفزاييد و رشد بلندمدت 25/2 درصد تا 75/2 درصد در سال به دست مي‌آيد. ايالات‌متحده شايد حالا ديگر مخزن رشد مسحورکننده نباشد، اما هنوز قدرت اقتصادي مطمئن و معتبري به حساب مي‌آيد.


منبع : دنیای اقتصاد

گرِگ آی‌پی

مترجم: جعفر خیرخواهان



:: موضوعات مرتبط: اقتصاد , ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: